مون یانگ با همسر ثروتمندش سونگ جائه که وکیل است و دختر کوچکشان زندگی خوبی دارند تا اینکه یک روز سونگ جائه ناگهان ناپدید می شود و اوضاع در شرکت وکالت هم به هم می ریزد......
پلیس بدن سوخته سونگ جائه را پیدا می کند که با ماشین از یک دره سقوط کرده است. ماجراهای بدهی های شرکت آشکار می شود و همه به جز مون یانگ مرگ همسرش را خودکشی می دانند......
مونگ یانگ ناگهان پس از عزاداری شواهدی پیدا می کند که شاید همسرش زنده باشد. در همین حال شرخرهایی به سراغ او می آیند تا بدهی همسرش را بگیرند......
رئیس فاسد پلیس به مونگ یانگ اطلاعات می دهد که همسرش ۷ میلیارد وون بدهی دارد و یک هفته به او فرصت می دهد که این پول را پیدا کند و گرنه بلایی سر دخترش می آید......
روسای فاسد سونگ جائه او را دزدیده اند و از مون یانگ می خواهند که کارهای او را انجام دهد. اما ناگهان مشخص می شود که رئیس کل با پدر مون یانگ در گذشته رابطه ای داشته است......
سونگ جائه واقعیت درونی خود را نشان می دهد و مون یانگ که از این حجم از فساد و خیانت خسته شده است یک ویدیوی قتل را افشا می کند......
مون یانگ باید این حقیقت را هضم کند که همسرش به او خیانت کرده و حالا مون یانگ تصمیم می گیرد آبروی همسرش را در دادگاه ببرد......
مون یانگ قبول می کند که وکالت یک پدر در زندان را داشته باشد. اما وقتی با آن مرد در زندان روبرو می شود متوجه می شود او پدر گمشده خودش است......
دلایل نفرت یئون جو از مون یانگ مشخص می شود. در فلش بکی می بینیم که بین پدر این دو چه گذشته و در زمان حال توطئه ای برای نابودی خانواده مون یانگ شکل می گیرد......
مقام سیاسی پدر شوهر مونگ یانگ به دلیل حواشی سیاسی از او گرفته می شود و در همین حال دشمنان مون یانگ فرزند او را با حکم دادگاه از او می گیرند......
سونگ جائه قصد فرار از کشور را دارد اما قبلش باید کسی را به قتل برساند. در همین حال ناگهان مون یانگ در میانه توطئه او قرار می گیرد......
بر روی کشتی فرار سونگ جائه، دشمنان و دوستان مون یانگ در مقابل هم قرار گرفته اند و در دریای طوفانی قصد نابودی هم را دارند که ناگهان خبر خودکشی پدر مون یانگ می رسد......
ارسال دیدگاه