

در حالیکه «جیک فریدکن» رستوراندار منتظر بازدید سرنوشتساز یک منتقد غذاست، بازگشت برادر دردسرسازش «وینس» تعادل او را به هم میزند....

در اوج موفقیت، «جیک» رویای افتتاح رستوران دومی را در سر میپروراند ــ تا اینکه یک بحران مالی غیرمنتظره، هم او و هم «وینس» را در برابر طلبکاران به خطر میاندازد....

وقتی جیک و وینس در آخرین لحظه یک مراسم جمعآوری کمک مالی باشکوه برگزار میکنند، راکسی به انگیزهای پنهان مشکوک میشود. یکی از کارمندان سابق ناراضی سر خود را بالا میگیرد....

جیک پس از اینکه یک خبرنگار شروع به جاسوسی از خرگوش میکند، تلاش میکند حقیقت را پنهان کند. یک لحظه اعتماد به نفس بیش از حد، وینس را در معرض خطر عمیقتری قرار میدهد....

وقتی جونیور و بابیت رستوران را گرم میکنند، برادران هم متقابلاً واکنش نشان میدهند. راکسی از وس میخواهد که در رستوران تغییراتی ایجاد کند....

با تشدید معاملات، بدهیها و خیانتها، همه راهها به یک شب سرنوشتساز در رستوران خرگوش ختم میشود....

مانکوزوی خشمگین قسم میخورد که با وینس تسویه حساب کند. جیک از هر طرف با سوالات سختی روبرو میشود. استل با احساس گناه دست و پنجه نرم میکند....

با نزدیک شدن تهدیدها از هر طرف، برادران آخرین تلاش خود را برای بقا انجام میدهند که آنها را با گذشته پیچیدهشان روبرو میکند....
ارسال دیدگاه