Delicious in Dungeon
سیاهچالها، اژدهایان... و یک خورشت هیولایی لذیذ!؟ گروهی از ماجراجویان برای نجات دوستشان به یک پادشاهی مدفون و نفرینشده قدم میگذارند و در این میان، آشپزی مفصلی هم به راه میاندازند.
- مدت زمان: نامشخص
- 
                                            بازیگران:
 
          
         
        پس از یک شکست سنگین، لایوس، مارسیل و چیلچاک با عجله دوباره وارد سیاهچال میشوند تا فالین را نجات دهند، اما این بار با یک برنامهی بینقص برای بقا....
 
          
         
        پس از بیدار شدن با بوی وسوسهانگیز غذا، مارسیل از سِنشی دربارهی یک رژیم غذایی متعادل درس میگیرد. در همین حین، گروه به یک ماجراجو که توسط باسیلیسک مسموم شده، کمک میکنند....
 
          
         
        لایوس و گروهش به منطقهای مخفی دسترسی پیدا میکنند که توسط زرههای زندهی مرموزی محافظت میشود. به نظر میرسد آنها از چیزی خوشمزه محافظت میکنند....
 
          
         
        در طبقهی سوم سیاهچال، سنشی گروه را به باغ مخفی سبزیجات خود میبرد. اما بعداً، گروه با دستهای از اورکهای خشمگین و ناامید روبهرو میشود....
 
          
         
        همزمان با کشف یک جعبهی گنج توسط گروهی دیگر از ماجراجویان، لشکری از ارواح هراسانگیز به دنبال لایوس و همراهانش میافتند. اما سنشی نقشهی شیرینی در سر دارد....
 
          
         
        لایوس گرسنه هنگام شکار غذا در نقاشیهای زنده، یک الف مرموز را خشمگین میکند. از سوی دیگر، چیلوچک در دام یک "میمیک" بداخلاق گرفتار میشود....
 
          
         
        در این طبقهی جدید سیاهچال، اوضاع مشکوک به نظر میرسد! گروه از دریاچهای خطرناک عبور میکنند و در این مسیر با موجودات دریایی وحشی و ماجراجویان سقوطکرده روبهرو میشوند....
 
          
         
        مارسیل خاطراتی از اولین دیدارش با فالین در دوران دانشآموزی را به یاد میآورد. اما پس از یک شستوشوی سریع، یک اشتباه کوچک باعث دردسر بزرگی با یک روح خشمگین میشود....
 
          
         
        بوی گوشت مهمانان ناخواندهای را به سمت خود میکشاند — در میان آنها، چهرهای آشنا پدیدار میشود. برای پیشروی، آنها باید باهم همکاری کنند تا "آنداین" را شکست دهند....
 
          
         
        گروه از سقوطی دردناک به شهر قلعهای که اژدهای سرخ در آن کمین کرده، اجتناب میکنند. اما برای شکست دادن این موجود، به یک نقشهی دقیق و یک وعدهی غذایی روحیهبخش نیاز دارند....
 
          
         
        بالاخره گروه با اژدهای سرخ روبهرو میشود، اما نقشهی بزرگشان بهسرعت از هم میپاشد. با شدت گرفتن خشم این هیولا، چه کسی لقمهی آخر را خواهد برداشت؟...
 
          
         
        جستوجویی ناامیدانه درون معدهی اژدها منجر به کشفی هولناک میشود که نشان میدهد جادوی احیا بهتنهایی برای بازگرداندن فالین کافی نخواهد بود....
 
          
         
        فالین در نیمهشب رفتاری عجیب از خود نشان میدهد و این گروه را به سمت چهرهای تهدیدآمیز میکشاند که قصد دارد آنها را از بین ببرد....
 
          
         
        در طبقات بالایی سیاهچال، کابرو و گروهش بیدار میشوند و متوجه میشوند که تدارکاتشان ناپدید شده است. در مسیر بازگشت به سطح، مورد حمله قرار میگیرند....
 
          
         
        درحالیکه در سیاهچال گیر افتادهاند، سنشی که نگران وضعیت گروه است، یک غذای مقوی برای همراهان گرسنهاش تهیه میکند — چیزی که به مارسیل انرژی لازم برای طرحریزی نقشهای جدید را میدهد....
 
          
         
        چیلوچک راهی برای فرار از سیاهچال پیدا میکند، اما مسیر آنها با برخورد غیرمنتظرهای با یک دوست قدیمی که بهشدت گرسنه است، متوقف میشود....
 
          
         
        گروهها برای مقابله با حملهی هارپیهای وحشی باهم متحد میشوند، اما ظاهر غیرمنتظرهی فالینِ تغییرشکلیافته، همه را شوکه میکند....
 
          
         
        هنگام تعقیب فالین، گروه برای در امان ماندن از طوفان برفی پناه میگیرد، اما بهسرعت توسط نسخههای جعلی خودشان که تغییرشکلدهندهها ساختهاند، محاصره میشوند. چگونه میتوانند اصل از بدل را تشخیص دهند؟...
 
          
         
        گروه در گوشهای گیر میافتد، جایی که یک آشنای قدیمی از آنها درخواست کمک برای حل مشکلی وحشتناک دارد. بعدها، لایوس وارد کابوس مارسیل میشود و با بزرگترین ترس او روبهرو میگردد....
 
          
         
        ایزوتسومی علیرغم آداب ضعیف غذاخوریاش و اکراهش نسبت به خوردن هیولاها، به متحدی ارزشمند تبدیل میشود. اما مهربانی گروه کمکم او را نرم میکند....
 
          
         
        با قرار گرفتن سرنوشت سیاهچال در هالهای از ابهام، کابرو با الفها وارد مذاکره میشود. در همین حین، یک روح لایوس و همراهانش را به سرزمین طلایی نفرینشده میکشاند....
 
          
         
        پس از خروج از امنیت سرزمین طلایی، سنشی در چنگال یک گریفین وحشی گرفتار میشود. گروه باید از کسی کمک بگیرد تا او را نجات دهند....
 
          
         
        در کمپ، سنشی سرانجام تاریخچهی دردناکش را با سیاهچال فاش میکند. روز بعد، گروه با تحولی عجیب از خواب بیدار میشود....
 
          
         
        درحالیکه هنوز با فرمهای جدیدشان درگیر هستند، گروه باید از سد گارگویلها عبور کند. بعدها، آنها به اعماق بیشتری از سیاهچال فرود میآیند. این بار با چه هیولاهایی روبهرو خواهند شد؟...
 
                                 
       
       
       
       
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                            
 
        
ارسال دیدگاه