پس از وقوع یک تراژدی، «تریسی هارمون»، افسر آموزش اداره پلیس لانگ بیچ، کارآموز جدیدی به نام «الکس دیاز» را تحت آموزش می‌گیرد. اما «دیاز» در همان روز اول متوجه می‌شود که این کار بسیار سخت‌تر از آن چیزی است که تصور می‌کرد....

در مواجهه با هرج‌ومرج ناشی از تصرف خیابانی، افسران ما به شدت در اقلیت قرار می‌گیرند و این رویداد شکاف‌های فلسفی موجود در بخش غربی را آشکار می‌کند....

«دیاز» درمی‌یابد که «هارمون» در بخش غربی دشمنانی دارد و کم‌کم به این نتیجه می‌رسد که شاید نتوان به او اعتماد کرد....

در جستجوی ناامیدانه برای سرنخ، «هارمون» خارج از چارچوب عمل می‌کند، که منجر به یک پیشرفت بزرگ و رویارویی مرگبار می‌شود....

در گشت‌زنی دوباره، شکاف میان «هارمون» و «دیاز» به نقطه اوج خود می‌رسد....

وقتی خانواده «دیاز» تهدید می‌شود، «هارمون» درمی‌یابد که برای حل مشکل باید قوانین خودش را زیر پا بگذارد....

مأموریت انتقام یک سردسته منجر به رویارویی بخش غربی با کل یک باند می‌شود....

«هارمون» و «دیاز» با یک تیم نخبه همکاری می‌کنند تا یک محموله بزرگ مواد مخدر را رهگیری کنند....