
سفر جادهای خانواده متیو وقتی آنها به یک شهر کوچک تغییر مسیر داده میشوند و نمیتوانند آنجا را ترک کنند، دچار تغییر وحشتناکی میشود. وقتی ماشین کاروانی آنها تصادف میکند، کلانتر بوید استیونز و.....

در محل نگهداری حیوانات در مزرعه، تبیثا و جولی با واقعیت جدید زندگی شان دست و پنجه نرم میکنند. در جنگل، جیم، بوید و کریستی برای درمان جراحت های ایتن تقلا میکنند. بدبختی از جای ناشناخته ای ضربه میزند......

خانواده متیوز باید انتخاب کنند که به کدام اسکان ملحق بشوند. در همین حال، جید با موقعیتش کنار میآید و بوید با یک تصمیم محال روبرو است که به قلب شهر ضربه میزند....

جولی با دوستان جدیدش احساس راحتی میکند. جیم و تبیثا با زندگی زناشویی شان تقلا میکنند. ایتن با ویکتور به جنگل میرود. پدر کاتری بوید را به قبول کردن نقشش در رهبری تشویق میکند. سارا دستور وحشتناک دیگری دریافت میکند....

جیم، تابیتا و اتان شروع به پرسیدن سوالاتی در مورد اینکه کجا هستند می پرسند، به این امید که ممکن است آنها را به خانه هدایت کند. الیس و فاطمه جنبه سبک تر زندگی در شهر را به جولی نشان می دهند. جید تلاش می کند تا موقعیت آنها را درک کند. بوید به دنبال راهنمایی...

نقشهی بوید برای رفتن به جنگل واکنش غیر منتظرهای از کنی را بر میانگیزد. جِید برای یک آزمایش از جیم کمک میگیرد. تبیتا متوجه حقیقتی ترسناک میشود که او را به راهی برای پیدا کردن جواب میفرستد....

پدر کاتری اینکه چرا فکر میکند سارا میتواند مفید باشد را به بوید میگوید. جیم و تبیتا در کنار هم احساس آرامش میکنند. کلونی هوس سالگرد رسیدن فاطمه را با یک مهمانی جشن میگیرد که بر خلاف آنچه فکر میکنند میشود....

بعد از یک مرگ دیگر، بوید به تصمیمش برای رفتن تردید پیدا میکند. کنی نقش جدیدش را میپذیرد. جیم مردم شهر را برای ساختن یک دکل رادیویی جدید با خود همراه میسازد. فاطمه از الیس میخواهد تا قبل از اینکه دیر بشود رابطهاش را با پدرش بهتر کند....

بوید و سارا بیشتر از هر چه قدر بوید قبلا رفته بود به اعماق جنگل میروند و با رازهای ترسناک و جدیدی روبرو میشوند. اعتماد به نفس جیم در برج رادیویی شروع به وارفتن میکند. یک تراژدی غیرقابل پیشبینی.....

Boyd draws strength from an unlikely source. Jim’s radio tower yields consequences which rock him to his very core. The hole that Tabitha has been digging leads her somewhere, and to someone, she could never have expected....

In Sheriff Boyd’s absence, Donna and Kenny struggle to manage the chaos as a busload of unwitting newcomers arrives in town. Victor and Tabitha go on a chilling journey through the nightmarish labyrinth of tunnels beneath the town....

A tense night in the diner as the residents and newcomers wait for sunrise. Fear permeates the wreckage beneath the Matthews house, as Jim and Tom struggle to keep a panicked bus passenger quiet....

Kenny and Ellis make a grisly discovery out in the forest. Boyd struggles with the reality of what’s happening to him....

As Boyd’s condition grows more alarming, Sara’s return to town puts him in a difficult position. Jim shares a troubling new theory about the town....

Sara must face the music, as word of her return spreads through town. Victor and Jade strike an unlikely bargain....

Tensions run high at Colony House when word of the coming food shortage leaks out. A night at the clinic takes a terrifying turn....

Boyd and Kristi seek to capitalize on the apparent death of the Nightmare Creature. Jim finds an unlikely ally in the volatile Randall....

In their pursuit of the truth about the town, Jim and Randall hatch a dangerous plan. Meanwhile, a new form of terror is brewing....

Panic spreads through town as the residents face a chilling new threat to their survival. Jim realizes the magnitude of the mistake he made by enlisting Randall in his cause....

Boyd fears he may have finally run out of answers, as the residents of town prepare for the end. Tabitha clings to the belief that the children could be the key to their salvation....

بوید با سردتر شدن هوا و ناامیدتر شدن ساکنان، احساس میکند که شهر از دستش میرود....

در حالی که شهر با یکی از آنها خداحافظی می کند، بوید برای یافتن راهی به جلو تلاش می کند. سلامتی فاطمه رو به وخامت می رود. تابیتا از یک متحد بعید کمک می یابد....

کنی گروهی را در جستجوی غذا به جنگل هدایت می کند. دونا و الیس سعی می کنند بوید را از یک نقشه خطرناک خارج کنند. طبیتا کشفی شگفت انگیز می کند. فاطمه سلامت نوزاد متولد نشده اش را زیر سوال می برد....

بوید مجبور می شود تصمیم سختی بگیرد وقتی تازه واردان در هنگام شب به شهر می رسند. ویکتور به امید یافتن پاسخ خاطرات گذشته را از زیر خاک بیرون می کشد....

ویکتور باید با یادآوری دردناک گذشته خود روبرو شود. جولی به دنبال راه هایی برای کنار آمدن با ترومای خود می گردد. بوید تلاش می کند تا شهر را ایمن نگه دارد زیرا ساکنان شروع به زیر سوال بردن قضاوت او می کنند. تابیتا سعی می کند خود را با محیط جدید خود وفق دهد....

فاطیما و الیس درباره بارداری او تصمیم مهمی میگیرند؛ بوید نگران آینده خانوادهاش است؛ تنشها در خانه متیوز بالا میگیرد؛ رندال با ماریل درباره ترسهایش صحبت میکند....

لبهها شروع به شکافتن میکنند، زیرا نگرانیها درباره بارداری فاطیما بیشتر میشود؛ جید به دنبال سرنخها وارد جنگل میشود؛ جولی و رندال به دنبال کمی آرامش و عادی بودن هستند....

پس از یک تراژدی، اتهامات پرتاب میشود و حقیقتهای پنهان آشکار میشود. ویکتور در تلاش است تا خاطرات مدفونشدهای از گذشته شهر را بازسازی کند. در همین حال، جولی و ایتان به دنبال یافتن پاسخهایی درباره ویرانههای مرموز در جنگل هستند....

تنشها به اوج خود میرسند وقتی که ساکنان شهر متوجه میشوند یکی از افرادشان ناپدید شده است....

بوید تا مرز توان خود پیش میرود وقتی زمان برای کسی که دوستش دارد به پایان میرسد؛ رندال از سوی ترومای خود عذاب میکشد و ویکتور حقیقت سختی را فاش میکند؛ سفر غیرمنتظرهٔ تابیتا به یک چرخش شوکهکننده میانجامد....
ارسال دیدگاه